هدسلغتنامه دهخداهدس . [ هََ دَ ] (ع اِ) درخت آس . (منتهی الارب ). مورد. (یادداشت به خط مؤلف ). نام درخت آس در نزدمردم یمن . واحد آن را هدسة گویند. (اقرب الموارد).
حدسدیکشنری عربی به فارسیدرک مستقيم , انتقال , کشف , دريافت ناگهاني , فراست , بصيرت , بينش , شهود , اشراق
حدثلغتنامه دهخداحدث . [ ح َ دَ ] (ع اِ) مرد جوان . (منتهی الارب ). جوان . مردم جوان . ج ، اَحداث . (منتهی الارب ). برنا : شنیدم که درویشی را با حدثی بر خبثی بگرفتند. (گلستان ).
headpieceدیکشنری انگلیسی به فارسیهدست، کلاه، سرصفحه، سرلوحه، هوش، سر، ادراک، ادم باهوش، هر التی که روی سر قرار میگیرد
استرلغتنامه دهخدااستر. [ اِ ت ِ ] (اِخ ) استیر. مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: استر یا هدّسه لفظ اوّل فارسی و بمعنی ستاره میباشد و لفظ دوم عبرانی و بمعنی درخت است و هر دو اسم دختر ا
یائیرلغتنامه دهخدایائیر. [ ] (اِخ ) پدر استار یا استور یا اسنور مادر بهمن پسر اسفندیار است . (مجمل التواریخ والقصص ص 30 و حاشیه ٔ آن از تاریخ طبری ص 688). و در تاریخ ایران باستان