هدرفرهنگ مترادف و متضاداتلاف، ازدسترفته، باطل، بیهوده، پایمال، تباه، تضییع، تلف، ساقط، ضایع، عبث، گم، مفقود، نابود
هدرلغتنامه دهخداهدر. [ هَِ ] (ع ص ) گران : رجل هدر؛ مرد گران . (منتهی الارب ). مرد سنگینی که خوبی در او نبود. (اقرب الموارد).
هدرلغتنامه دهخداهدر. [ هََ ] (ع مص ) رایگان و باطل شدن خون . || باطل کردن خون . (از اقرب الموارد). || بانگ کردن شتر بی شقشقه . (منتهی الارب ) (مصادراللغه ٔ زوزنی )(تاج المصادر
حدرلغتنامه دهخداحدر. [ ح َ ] (ع اِ) نزد قراء، از مراتب اصول و قواعد علم تجوید است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
حدرلغتنامه دهخداحدر. [ ح َ ] (ع مص ) فربه و سطبرشدن . فربه و درشت و گرداندام گردیدن . (منتهی الارب ).فربه شدن و ضخیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). حدارت . || پرگوشت شدن چشمخانه .
حدرلغتنامه دهخداحدر. [ ح َ دَ ] (ع اِ) زمین نشیب یا جائی که از آن فرودروند. (منتهی الارب ). جائی که از آن جا فرودآیند.
حدرلغتنامه دهخداحدر. [ ح َ دَ ] (ع مص ) حدر عین ؛ روان کردن اشک چشم را. (منتهی الارب ). جاری شدن اشک از چشم . || یکی را دو دیدن .
هدر دادندیکشنری فارسی به انگلیسیfritter, consume, dissipate, lose, misapply, misspend, squander, trifle, waste, whittle