هدجةلغتنامه دهخداهدجة. [ هََ دَ ج َ ] (ع مص ) نالیدن ناقه . (منتهی الارب ). نالیدن ناقه بر بچه هایش . (اقرب الموارد). || (اِ) ناله ٔ ناقه . (منتهی الارب ).
حدجةلغتنامه دهخداحدجة. [ ح َ دَ ج َ ] (ع اِ) مرغی است . || کالک کنبزه . خرچه . یکی حَدَج . (منتهی الارب ).
هَدَاهُمُفرهنگ واژگان قرآنآنان را هدايت کرد(حرف ميم به دليل تقارنش با حرف ساکن و تشديد دار کلمه بعد حرکت گرفته است.از ماده هاد ، يهود است به معناي بازگشتن است )
هدجلغتنامه دهخداهدج . [ هََ ] (ع مص ) به رفتار پیران رفتن . || لرزان رفتن شترمرغ . || ناله و صدا کردن باد. (از اقرب الموارد). رجوع به هدجان و هداج و هدجة شود.