همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

ترجمه مقاله

هدایت کردن

دیکشنری

direct, lead, navigate, wave

جست‌وجوی دقیق

هدایت کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

direct, lead, navigate, wave

هدایت کردن

دیکشنری فارسی به عربی

تصرف , عجل مخصي , مباشر

جست‌وجوی هم‌آوا

هدایتکردن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: عمل داوطلبانه یتکردن، رهبری کردن پیشاهنگ بودن، مقدم بودن فرمان دادن، امر کردن رانندگی کردن

جست‌وجوی مشابه

هدایت کردن (هواپیماو غیره)

دیکشنری فارسی به عربی

ابحر

هدایت کردن به راه راست

دیکشنری فارسی به انگلیسی

reclaim

هدایت کردن (برق)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

conduct

هدایت کردن (مجازی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

steer

هدایت کردن اتومبیل

دیکشنری فارسی به انگلیسی

steer

جست‌وجوی متن

ویتاردن

واژه‌نامه آزاد

هدایت کردن

levitate

دیکشنری انگلیسی به فارسی

هدایت کردن، شناور شدن، بلند شدن، برخاستن

divert

دیکشنری انگلیسی به فارسی

هدایت کردن، منحرف کردن، معطوف داشتن

ارشاد

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

هدایت کردن به راه راست؛ راهنمایی کردن.

بره برن

گویش مازنی

جدا کردن گوسفندان شیردار و هدایت کردن آنان به جایی در آغل ...