هداهدلغتنامه دهخداهداهد. [ هََ هَِ ] (ع اِ) ج ِ هدهد و هدهدة. (منتهی الارب ). ج ِ هدهد. (اقرب الموارد). هداهید. رجوع به هداهید شود.
هداهدلغتنامه دهخداهداهد. [ هَُ هَِ ] (ع اِ) پوپک . (منتهی الارب ). هدهد و آن پرنده ای است شبیه کبوتر. || (ص ) فحل هداهد، کثیرالهدهدة. || (اِ)لطف : ما فی وده هداهد؛ ای لطف . (از ا
هَدَاهُمُفرهنگ واژگان قرآنآنان را هدايت کرد(حرف ميم به دليل تقارنش با حرف ساکن و تشديد دار کلمه بعد حرکت گرفته است.از ماده هاد ، يهود است به معناي بازگشتن است )
هَدَاهُفرهنگ واژگان قرآناو را هدايت کرد(اصل در معني اين کلمه بازگشتن است .کلمه هدي به معناي راهنمائي به سوي مطلوب به نرمي و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدايت و ایستادگی در راه کسب آن است)
هُدَاهَافرهنگ واژگان قرآنهدايتش(اصل در معني اين کلمه بازگشتن است .کلمه هدي به معناي راهنمائي به سوي مطلوب به نرمي و لطف است و اهتدا پذیرفتن هدايت و ایستادگی در راه کسب آن است)
inhibitingدیکشنری انگلیسی به فارسیمهار، ممنوع کردن، منع کردن، مانع شدن، باز داشتن و نهی کردن، از بروز احساسات جلوگیری کردن
هدهدةلغتنامه دهخداهدهدة. [ هََ هََ دَ ] (ع اِ) بانگ کبوتر. ج ، هداهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) بانگ کردن شتر و مرغ . (منتهی الارب ). || حرکت دادن کودک را تا به خوا
هدهدلغتنامه دهخداهدهد. [ هَُ هَُ ] (ع اِ) هر مرغ که بانگ و فریاد کند. || کبوتر بسیاربانگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پوپک . ج ، هداهد، هداهید. (منتهی الارب ). بوبو. بوبو
هدادیلغتنامه دهخداهدادی . [ هََ دْ دا دی ی ] (ص نسبی ) منسوب به هداد که بطنی از ازد است . (سمعانی ).