involvingدیکشنری انگلیسی به فارسیکه شامل، وارد کردن، گرفتار شدن، پیچیدهشدن، پیچیدن، گرفتار کردن، گیر انداختن، مستلزم بودن، در گیر کردن یا شدن
inhalingدیکشنری انگلیسی به فارسیاستنشاق، استنشاق کردن، تنفس کردن، تو کشیدن، در ریه فرو بردن، بداخل کشیدن، استشمام کردن