هدءةلغتنامه دهخداهدءة. [ هََ ءَ ] (ع مص ) آرمیدن . (منتهی الارب ). || (اِ) اول شب یا ثلث آن . (از اقرب الموارد).
حداةلغتنامه دهخداحداة. [ ح َ ] (ع اِ) تبرتیشه . (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). تَوَر دوسر. (مهذب الاسماء). ج ، حداء.
هداةلغتنامه دهخداهداة. [ هََ ] (ع اِ) ادات و آلات . (منتهی الارب ). ادات و آن از هدی است به ابدال . (از اقرب الموارد).
هَدَاهُمُفرهنگ واژگان قرآنآنان را هدايت کرد(حرف ميم به دليل تقارنش با حرف ساکن و تشديد دار کلمه بعد حرکت گرفته است.از ماده هاد ، يهود است به معناي بازگشتن است )
هدبةلغتنامه دهخداهدبة. [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن خشرم بن کوز از بنی عامربن ثعلبه بود از قضاعة. شاعری فصیح ، مرتجل ، راوی و از مردم بادیه ٔ حجاز بود. مردی از بنی رقاش را به نام زیاد
هدبةلغتنامه دهخداهدبة. [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن خالد محدثی است معروف به هداب . (منتهی الارب ). رجوع به هداب شود.
هدبةلغتنامه دهخداهدبة. [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن خشرم بن کوز از بنی عامربن ثعلبه بود از قضاعة. شاعری فصیح ، مرتجل ، راوی و از مردم بادیه ٔ حجاز بود. مردی از بنی رقاش را به نام زیاد
هدبةلغتنامه دهخداهدبة. [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن خالد محدثی است معروف به هداب . (منتهی الارب ). رجوع به هداب شود.
هداءةلغتنامه دهخداهداءة. [ هََ ءَ ] (اِخ ) دهی است در اعلای مرالظهران . هدوی منسوب است بدان . (منتهی الارب ). و این نسبت برخلاف قیاس است . (اقرب الموارد).
هداءةلغتنامه دهخداهداءة. [ هََ ءَ ] (اِخ ) موضعی است میان طائف و مکه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).