هجارلغتنامه دهخداهجار. [ هَِ ] (ع اِ) زه کمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وتر. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || گلوبند. (منتهی الارب ) (ناظم الا
حجارلغتنامه دهخداحجار. (اِخ ) ابن دثار السدوسی قاضی کوفه . متوفی بسال 116 هَ . ق . رجوع به حبیب السیر جزء 2 ج 2 ص 67 چ اول تهران شود و در چ خیام ج 2 ص 183 محارب بن دثار یاد شده
حجارلغتنامه دهخداحجار. [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن ابجربن جابر عجلی . ادراک دارد (یعنی پیغمبر را درک کرده است ). ابن درید در «اخبار المنشورة» حدیثی آورده که حجار به پدرش که مسیحی ب
هجارسلغتنامه دهخداهجارس . [ هََ رِ ] (ع اِ) ج ِ هِجرِس . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به هجرس شود. || سختی های روزگار. (آنندراج
هجارشلغتنامه دهخداهجارش . [ ] (اِخ ) نام محلی است در جنوب خمسه که در نقشه ٔ مهندس عبدالرزاق خان سرتیپ دیده میشود.
هجارسلغتنامه دهخداهجارس . [ هََ رِ ] (ع اِ) ج ِ هِجرِس . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به هجرس شود. || سختی های روزگار. (آنندراج
هجارشلغتنامه دهخداهجارش . [ ] (اِخ ) نام محلی است در جنوب خمسه که در نقشه ٔ مهندس عبدالرزاق خان سرتیپ دیده میشود.
هجورلغتنامه دهخداهجور. [ هَُ ] (ع مص ) هجار بستن شتر را و تنگ برکشیدن . (منتهی الارب ). سخت کردن هجار به ریسمان . (اقرب الموارد).
گلوبندلغتنامه دهخداگلوبند. [ گ ُ / گ َ ب َ ] (اِ مرکب ) گردن بند. سینه ریز. مخنقه . (دهار) (زمخشری ). هِجار. (منتهی الارب ).
خردگاهلغتنامه دهخداخردگاه . [ خ ُ ] (اِ) خیمه ٔ کوچکی که در درون خیمه ٔ بزرگی برپا کنند. (ناظم الاطباء). || آن جای از سینه ٔ شتر که در وقت خوابیدن بزمین رسد ومانند کف پای او باشد.