هبوبلغتنامه دهخداهبوب . [ هََ ] (ع ص ) باد گردانگیز. (منتهی الارب ). بادی که گرد و خاک برانگیزد. (ناظم الاطباء). بادی که گرد و غبار پراکند. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
هبوبلغتنامه دهخداهبوب . [ هَُ ] (ع مص ) وزیدن باد. (منتهی الارب ). برپاشدن باد. برانگیخته شدن باد. هب . وزیدن باد. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) : برآمد بادی از
حبوبدیکشنری عربی به فارسیغله , گياهان گندمي , حبوبات , غذايي که از غلا ت تهيه شده وباشير بعنوان صبحانه مصرف ميشود , دانه , جو , حبه , دان , تفاله حبوبات , يک گندم(مقياس وزن) معادل 8460/
حبوبلغتنامه دهخداحبوب . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَب و ج ِ حِب ، ج ِحَبَّة. (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). دانه های نبات . دانه ها، مثل گندم و نخود و غیره . (غیاث ) : حبوب او هوا و بر ح
هبوبةلغتنامه دهخداهبوبة. [ هََ ب َ ] (ع ص ) بادگردانگیز. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). بادی که گرد و خاک برانگیزد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
هبوبةلغتنامه دهخداهبوبة. [ هََ ب َ ] (ع ص ) بادگردانگیز. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). بادی که گرد و خاک برانگیزد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
وزیدنلغتنامه دهخداوزیدن . [ وَ دَ ] (مص ) هبوب . دمیدن . (آنندراج ). رفتن باد از جایی به جایی . جنبیدن باد. (ناظم الاطباء). آمدن باد. جهش . جستن : زاغ بیابان گزید خود به بیابان س
جستن بادلغتنامه دهخداجستن باد. [ ج َ ت َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هبوب . (دهار). وزیدن باد و وزیدن گرفتن آن . (یادداشت مؤلف ).
هبیبلغتنامه دهخداهبیب . [ هََ ] (ع مص ) هَب ّ. هُبوب . وزیدن باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برپا شدن باد. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (لسان العرب ). جستن باد. (تاج المص