هبهلغتنامه دهخداهبه . [ هَِ ب َ ] (ع اِ) آنچه که ببخشند. (مهذب الاسماء). جایزه . عطیه . رجوع به هبة شود.
هبهلغتنامه دهخداهبه . [ هَِ ب َ ] (ع مص ) بخشیدن . دادن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). رجوع به هبة شود.
حبهفرهنگ مترادف و متضاد۱. دانه، یکحب، یکدانه ۲. اندکی، قلیلی، کمی، یکذره ۳. تگرگ ۴. واحدوزن، نیمتسو، نیم طوج
حبهلغتنامه دهخداحبه . [ ح َب ْ ب َ ] (ع اِ) در تداول فارسی هر یک از کبسولهای انگور که به خوشه متصل است و آن را خورند، و آن را وَسگله و غژب و غژم و غجمة نیز خوانند، و عوام گله گ
هبةدیکشنری عربی به فارسیاعطا , موهبت , دست بدست دادن عروس و داماد , بخشيدن , فاش کردن , بذل , تند باد , باد ناگهاني , انفجار , فوت , خوشي , تفريح , تمايل , مزمزه , چشيدن , حب , حب دارو
هبةلغتنامه دهخداهبة. [ هَِ ب َ ] (ع مص ، اِمص ) (از«وهَ ب ») بخشش و انعام . (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بخشیدن چیزی را. (منتهی الارب ). بخشیدن و دادن چیزی بلاعوض .
هبةلغتنامه دهخداهبة. [ هَِ ب ْ ب َ ] (ع مص )بانگ کردن تکه وقت گشنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بانگ کردن برای گشنی . (معجم متن اللغة). || تیز شدن تکه برای گشنی . (منتهی ال
هبةلغتنامه دهخداهبة. [ هََ / هَِ ب ْ ب َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. (منتهی الارب ): هب السیف الشی ٔ هبة؛ برید شمشیر آن چیز را. (اقرب الموارد). || به حرکت درآوردن شمشیر چیزی را. ج