هبطةلغتنامه دهخداهبطة. [ هََ طَ ] (ع اِ) زمین هموار پست . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). هم فی هبطة من الارض ؛ یعنی زمین پست هموار. زهدة. (از اقرب
حبتةلغتنامه دهخداحبتة. [ ح َ ت َ ] (اِخ ) بنت مالک . صحابیه است . و قاضی ابویوسف شاگرد ابوحنیفه ٔ نعمان از اولاد او است .
هبتةلغتنامه دهخداهبتة. [ هََ ت َ ] (ع اِمص ) سستی و ضعف : فی عقله هبتة؛ یعنی ضعف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || حمق و نادانی : و فیه هبتة؛ یعنی نادان است . (
هبةدیکشنری عربی به فارسیاعطا , موهبت , دست بدست دادن عروس و داماد , بخشيدن , فاش کردن , بذل , تند باد , باد ناگهاني , انفجار , فوت , خوشي , تفريح , تمايل , مزمزه , چشيدن , حب , حب دارو
هبةالغتنامه دهخداهبةا. [ هَِ ب َ تُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن مطلب ، معروف به ابن مطلب و ملقب به ولی اﷲ وزیر المستظهر باﷲ خلیفه ٔ عباسی بود. رجوع به ابن مطلب شود.
هبةالغتنامه دهخداهبةا. [هَِ ب َ تُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن زیدبن حسن بن افرائیم بن یعقوب بن جمیع، مکنی به ابوالعشائر و ملقب به شمس الریاسة اسرائیلی . طبیب معروف مصری در قرن ششم هجری
هبطلغتنامه دهخداهبط. [ هََ ] (ع مص ) فرود آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). اللهم غبطا و لاهبطا؛ یعنی میخواهیم از تو غ
پستلغتنامه دهخداپست . [ پ َ ] (ص ) مقابل بالا. پائین . تحت . سفل . زیر. مقابل بالا و روی . مقابل علو و فوق : بیامد چو گودرز را دید، دست بکش کرد وسر پیش بنهاد پست . فردوسی .بکش