هبراءلغتنامه دهخداهبراء. [ هََ ] (ع ص ) ماده شتر بسیارگوشت . هبرة. (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
هراءدیکشنری عربی به فارسیکتان , جنس پنبه اي () گزافه گويي , سخن بزرگ يا قلنبه , مبالغه , گليز , اب دهان جاري ساختن , از دهن يا بيني جاري شدن , دري وري سخن گفتن , غذايي که از مخلوط شکلا
هَبَاءًفرهنگ واژگان قرآنخاک بسيار نرم و غباري که در هوا پراکنده ميشود ، و جز در هنگام تابش نور خورشيد از یک روزنه دیده نمی شود
هباء منثورالغتنامه دهخداهباء منثورا. [ هََ ئَن ْ م َ ] (ع ص مرکب ) گرد و غبار پراکنده : «و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا». (قرآن 23/25).
اهبرلغتنامه دهخدااهبر. [ اَ ب َ ] (ع ص ) شتر گوشتناک . مؤنث . آن ، هبراء. (آنندراج ). بسیارگوشت . (مهذب الاسماءنسخه ٔ خطی ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ): جمل اهبر؛ شتر