هباکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفرق سر؛ میان سر؛ تارک: ◻︎ یکی گرز زد ترک را بر هباک / کز اسب اندرآمد هماندم به خاک (فردوسی: مجمعالفرس: هباک).
هباکلغتنامه دهخداهباک . [ هََ ] (اِ) تارک سر. (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (ناظم الاطباء). فرق سر. (برهان ) (انجمن آرا). چکاد. هپاک : یکی گرز زد ترک را بر هباک کز اسب اندرآمد همانگه
حباکلغتنامه دهخداحباک . [ ح ِ ] (ع اِ) رسن کمربند. ج ، حبک . || تسمه که بدان سر کوهه را به میخهای پالان بندند. (منتهی الارب ). || حباک الحمام ؛ سیاهی بالای بازوی کبوتر. ج ، حبکة
فژاکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= فژاگن: ◻︎ زد کلوخی بر هباک آن فژاک / شد هباک او به کردار مغاک (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۶ حاشیه).
فرقفرهنگ مترادف و متضاد۱. تارک، هباک، چکاد، راس، سر، کله ۲. اختلاف، امتیاز، تباین، تفاوت، تمایز، توفیر ۳. قله، نوک
فژاکلغتنامه دهخدافژاک . [ ف َ ] (ص مرکب ) (از: فژ + اک ، پسوند نسبت و اتصاف ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). پلشت و چرکن و چرک آلود و پلید. (برهان ) : زد کلوخی بر هباک آن فژاک شد