هبافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخاک نرم که از زمین بلند شود و در هوا پراکنده گردد؛ گردوغبار. هبای منثور: [قدیمی] گرد پراکنده.
هبالغتنامه دهخداهبا. [ هََ ] (از ع اِ) صورت فارسی هباء. گرد وغبار که از روزن در آفتاب پدید آید. نغام . (ناظم الاطباء). (آنندراج ). غبار. (اقرب الموارد) : مجره چون ضیا که اندر ا
حبالغتنامه دهخداحبا. [ ح َ ] (ع اِ) ابر برهم نشسته . ابربلند برآمده ٔ نزدیک افق مانند کوه . (منتهی الارب ).
هب ءلغتنامه دهخداهب ء. [ هََ ب ْءْ ] (اِخ ) قبیله ای است از عرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
هبعلغتنامه دهخداهبع. [ هََ ] (ع مص ) کند رفتن خر. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || کند رفتن و به نشاط نرفتن هر چهارپا. (اقرب الموارد). || گردن دراز کرده رفتن ش
هبعلغتنامه دهخداهبع. [ هََ ب َ ] (ع ص ) خر و یا هر چهارپایی که به کندی رود و به نشاط نرود. (اقرب الموارد).
هبعلغتنامه دهخداهبع. [ هَُ ب َ ] (ع اِ) خر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || شتربچه ای که در آخر نتاج زاده باشد. (منتهی الارب ).شتربچه ای که در تابستان یا آخر نت
هبا داشتنلغتنامه دهخداهبا داشتن . [ هََ ت َ ] (مص مرکب ) تباه کردن . ضایع ساختن . از بین بردن . ناچیز کردن . نابود کردن . هبا کردن : هر عزم که محکم تر هر گنج که افزون ترفرمانش هبا دا
هبا گردیدنلغتنامه دهخداهبا گردیدن . [ هََگ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تباه شدن . ضایع گردیدن . نابودگشتن . از بین رفتن . هبا شدن . هدر رفتن : در وقت کینه گر بودش بر حسود دست قهرش چنان کند ک
هبا و هدرلغتنامه دهخداهبا و هدر. [ هََ وَ / وُ هََ دَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) برایگان . مفت . بباطل . (یادداشت مؤلف ). بربادرفته . ضایعشده .
هبا شدنلغتنامه دهخداهبا شدن . [ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرد و غبار شدن . به صورت ذرات گرد و غبار درآمدن : زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی گاو از زمین دین به هوا بر هبا شده ست . ناصرخسرو
هبا داشتنلغتنامه دهخداهبا داشتن . [ هََ ت َ ] (مص مرکب ) تباه کردن . ضایع ساختن . از بین بردن . ناچیز کردن . نابود کردن . هبا کردن : هر عزم که محکم تر هر گنج که افزون ترفرمانش هبا دا
هبا گردیدنلغتنامه دهخداهبا گردیدن . [ هََگ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تباه شدن . ضایع گردیدن . نابودگشتن . از بین رفتن . هبا شدن . هدر رفتن : در وقت کینه گر بودش بر حسود دست قهرش چنان کند ک
هبا و هدرلغتنامه دهخداهبا و هدر. [ هََ وَ / وُ هََ دَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) برایگان . مفت . بباطل . (یادداشت مؤلف ). بربادرفته . ضایعشده .
هبا شدنلغتنامه دهخداهبا شدن . [ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرد و غبار شدن . به صورت ذرات گرد و غبار درآمدن : زی مشکلاتها نگشاید رهت کسی گاو از زمین دین به هوا بر هبا شده ست . ناصرخسرو