هاگ فشانیلغتنامه دهخداهاگ فشانی . [ ف َ / ف ِ ] (حامص مرکب ) از ساخته های فرهنگستان ایران معادل کلمه ٔ «Sporulation» فرانسوی و به معنی پراکنده کردن هاگ . (فرهنگ غفاری ).
هاگلغتنامه دهخداهاگ . (اِ) (اصطلاح طبیعی ) از ساخته های فرهنگستان ایران معادل اسپر و بمعنای آلت تناسل نباتات ذات الالقاح الخفیه که فرانسویها این طبقه نباتات را "aryptogame" میگ
هاگفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهیاختهای تکسلولی ریز در رستنیهای نهانزا که بهمنزلۀ تخم است و هرگاه بهجای مناسب بیفتد سبز میشود؛ اسپر.
هاگsporeواژههای مصوب فرهنگستانیاختهای تولیدمثلی در گیاهان بیگل، قارچها، سرخسها و تعدادی از باکتریها که در چرخۀ زندگی یا تکثیر آنها نقش دارد
خمرةآبگویش اصفهانی تکیه ای: --------- طاری: döla طامه ای: kuzaɂow طرقی: döla کشه ای: döla نطنزی: kuzaɂow
کوزةآبگویش اصفهانی تکیه ای: küza/ küzale طاری: düla طامه ای: kuze ow طرقی: döla کشه ای: döla نطنزی: kuza
موفتلغتنامه دهخداموفت . [ م ُ ف ِ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح زمین شناسی ) گازخانی . شکاف یا منفذی در دهانه های آتش فشانی است که از آن گازهایی مانند اکسیژن و ازت خارج می شود. (از ف
سبلانلغتنامه دهخداسبلان . [ س َ ب َ ] (اِخ ) سولان ، و آن کوهی باشد نزدیک اردبیل . (برهان ). کوهی است عظیم و بلند در حوالی اردبیل و بشرافت مشهور و بسیاری از اهل اﷲ در آن کوه عباد
آب سیاهلغتنامه دهخداآب سیاه . [ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب سیه . کوری تام یا ناقص که از ضمور و اطروفیای ِ عصب باصره پدید آید : ز سهم خدنگت بروز سپیددرآید بچشم خور آب سیاه . ک
مراغهلغتنامه دهخدامراغه . [ م َ غ ِ ] (اِخ ) مراغه شهری است بزرگ و خرم و با نعمت و آبهای روان و باغهای خرم یکی باره داشت محکم ، پسر بوساج ویران کرد. (حدود العالم ص 158).مراغه از
اتنالغتنامه دهخدااتنا. [ اِ ] (اِخ ) کوه آتش فشانی است در شمال شرقی جزیره ٔ صقلیه (سی سی لیا) که از مرتفعترین جبال اروپاست و 3237 متر ارتفاع آن است . نخستین آتش فشانی اتنا در زم