هاژ و واژلغتنامه دهخداهاژ و واژ. [ ژُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) حیران و سرگردان . سرگشته . سر در گریبان فروبرده . (ناظم الاطباء). هاج و واج (در تداول عامه ).
هاج و واجدیکشنری فارسی به انگلیسیawe-struck, foggy, numb, open-mouthed, quizzical, thunderstruck, perplexed
هاج و واجلغتنامه دهخداهاج و واج . [ ج ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) حیرت زده . حیران . متحیر. مات . مبهوت . || گیج . گیج و ویج . دنگ . منگ . رجوع به هاج ، هاژ، هاژو، هاژ و واژ و هاژه شود.
هاژولغتنامه دهخداهاژو. (ص ) زبون . (برهان ) (ناظم الاطباء). || محقر. || زشت . || حیران و درمانده . || خاموش . (برهان ) (از ناظم الاطباء). فرهنگهای بعد از اسدی «هاژو» و «هاژه » ر
هاژلغتنامه دهخداهاژ. (اِ) بانگ . فریاد. شور و هرای و غوغا. || (ص ) غمناک . ملول و مغموم . (از ناظم الاطباء). و رجوع به هار، با راء مهمله شود.
هاژلغتنامه دهخداهاژ. (ص ) بد و زشت . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حیران . سرگشته . متحیر. واله و درمانده . (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء)
هاجلغتنامه دهخداهاج . (ص ) هاژ. حیران ؛ و با لفظ واج (هاج و واج ) گفته میشود: فلان را دیدم در معرکه هاج و واج ایستاده بود. (از فرهنگ نظام ). || مات . دنگ . منگ . کودن . رجوع به
واجلغتنامه دهخداواج . (اِ) گفتار و کلام و سخن . (ناظم الاطباء). || پرسش ، ابی واجی ؛ از من میپرسی : ابی واجی چرا بی نام و ننگی کسی کش عاشقه چش نام و چش ننگ ؟ باباطاهر(از انجمن
هازهلغتنامه دهخداهازه . [ زَ / زِ ] (ص ) کسی را گویند که از خیریت بر یکجای فروماند و واله شده باشد. || حقیر. (جهانگیری ). رجوع به هاژ و هاژو و هاژه شود.