هالکلغتنامه دهخداهالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن اسدبن خزیمه . مردی بود آهنگر و گویند اول کسی که کار آهن کرد او بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
هالکلغتنامه دهخداهالک . [ ل ِ ] (ع ص ) مرده و هلاک شده . (ناظم الاطباء). مرده و نیست شونده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، هلاّ ک ، هُلَّک ، هَلکی ̍، هَوالِک که شاذ است .-
حالکلغتنامه دهخداحالک . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حلک . سیاه . حانک : اسود حالک ؛ سیاهی سیاه . سخت سیاه . غراب حالک ؛ زاغ سیاه تیره . ج ، حوالک . (مهذب الاسماء).
هالکةلغتنامه دهخداهالکة. [ ل ِ ک َ ] (ع ص ) مؤنث هالک . || نفس حریص . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). الشره من الرجال . ج ، هَلکی ̍. (معجم متن اللغة).
هالکةلغتنامه دهخداهالکة. [ ل ِ ک َ ] (ع ص ) مؤنث هالک . || نفس حریص . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). الشره من الرجال . ج ، هَلکی ̍. (معجم متن اللغة).
هالکیلغتنامه دهخداهالکی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) آهنگر و صیقل گر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منسوب بسوی هالک بن عمروبن اسدبن خزیمه بدان جهت که نخستین کسی که کار