hatchesدیکشنری انگلیسی به فارسیدریچه، روزنه، نتیجه، نصفه در، جوجه گیر ی، درامد، خش، هاشور زدن، تخم گذاشتن، روی تخم نشستن، خط انداختن، اندیشیدن، ایجاد کردن، تخم دادن، جوجه بیرون امدن
hatchدیکشنری انگلیسی به فارسیدریچه، روزنه، نتیجه، نصفه در، جوجه گیر ی، درامد، خش، هاشور زدن، تخم گذاشتن، روی تخم نشستن، خط انداختن، اندیشیدن، ایجاد کردن، تخم دادن، جوجه بیرون امدن
فتحةدیکشنری عربی به فارسیروزنه , شکاف , رخنه , شکافتن , درزپيدا کردن , درز گرفتن , صداي بهم خوردن فلز , جرنگ جرنگ , دريچه , نصفه در , روي تخم نشستن (مرغ) , انديشيدن , پختن , ايجاد کردن
غر و لندلغتنامه دهخداغر و لند. [ غ ُرْ رُ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آهسته حرف زدن از سر خشم و اعتراض . غرغر. غر. قر. قرقر. رجوع به غر و غر زدن شود.ترکیب ها:- غر و لند زدن . غر و