هاشم چکلهلغتنامه دهخداهاشم چکله . [ ش ِ ؟ ] (اِخ ) مکنی به ابوالعزیز. از شعرای اصفهان است . در کتاب ترجمه ٔ محاسن اصفهان نام وی در ردیف شعرای پارسی اصفهان آورده شده است . (ترجمه ٔ مح
چم هاشملغتنامه دهخداچم هاشم . [ چ َ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز که در 21 هزارگزی جنوب رامهرمز و12 هزارگزی خاور راه رامهرمز به خلف آباد واقع است .
هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ] (اِخ )ابن یزیدبن عبدالملک بن مروان بن الحکم . از فرزندان یزیدبن عبدالملک خلیفه ٔ اموی . (عقدالفرید ج 5 ص 205).
هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة. جد سلسه ٔ بنی هاشم و از اجداد پیغمبر اسلام (ص ) و یکی از بزرگان و معارف و رؤسای قریش در عهد خود بود. د
هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (میر...) از شعرای قرن نهم هجری ، از مردم هرات بود. امیر علیشیر نوائی درباره ٔ وی می نویسد که اول کمانگری میکرد و سپس به شغل حمامداری قیام
هاشم چکلهلغتنامه دهخداهاشم چکله . [ ش ِ ؟ ] (اِخ ) مکنی به ابوالعزیز. از شعرای اصفهان است . در کتاب ترجمه ٔ محاسن اصفهان نام وی در ردیف شعرای پارسی اصفهان آورده شده است . (ترجمه ٔ مح
باب بنی هاشملغتنامه دهخداباب بنی هاشم . [ ب ِ ب َ ش ِ ] (اِخ ) یکی از درهای مسجد حرام : ... و آنجا که مسجد طولانی ترست از باب ابراهیم علیه السلام است تا به باب بنی هاشم چهارصد و بیست وچ
باب ابراهیملغتنامه دهخداباب ابراهیم . [ ب ِ اِ ] (اِخ ) یکی از سه در دیوار مغربی مسجد حرام بمکه : ... و اندر شهر هیچ درخت نیست مگر بر در مسجد حرام که سوی مغرب است که آنرا باب ابراهیم خ
هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة. جد سلسه ٔ بنی هاشم و از اجداد پیغمبر اسلام (ص ) و یکی از بزرگان و معارف و رؤسای قریش در عهد خود بود. د
مقسورلغتنامه دهخدامقسور. [ م َ ] (ع ص ) آن که مطیع و مقهور قوه ٔ قسریه است : کند به رای اثر در خلاف حکم فلک چو در طبیعت مقسور قوت قاسر.جامی (دیوان چ هاشم رضی ص 38).