هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ] (اِخ )ابن یزیدبن عبدالملک بن مروان بن الحکم . از فرزندان یزیدبن عبدالملک خلیفه ٔ اموی . (عقدالفرید ج 5 ص 205).
هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة. جد سلسه ٔ بنی هاشم و از اجداد پیغمبر اسلام (ص ) و یکی از بزرگان و معارف و رؤسای قریش در عهد خود بود. د
هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ](اِخ ) آچین . پادشاه نشین غیرمستقل قدیم کشور سوماتراکه سابقاً در دست دولت هلند بوده است . دارای معادن و مواد نباتی ذیقیمت است . جمعیت آن 710000 تن
هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن یحیی الجرمی . محدث است و از ابودعیل روایت کرده . (لسان المیزان ج 6 ص 184).
هاشم یزیدیلغتنامه دهخداهاشم یزیدی . [ ش ِ م ِ ی َ ] (اِخ ) از روات قرائت کسائی (ابوالحسن علی بن حمزه ) بود. (الفهرست ابن الندیم ص 47).
هاشم آبادلغتنامه دهخداهاشم آباد. [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رباط سرپوشیده ٔ بخش حومه شهرستان سبزوار، واقع در 28 هزارگزی خاور سبزوار، سر راه شوسه ٔ قدیمی سبزوار. ناحیه ای است جل
هاشم هراتلغتنامه دهخداهاشم هرات . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است در ده و نیم فرسخی جنوب مروست . (یادداشت مؤلف ).
هاشم اوقصلغتنامه دهخداهاشم اوقص . [ ش ِ م ِ اَ ق َ ] (اِخ ) از نساک و زهاد عرب . وی محدث بود. النجاری و الجوزجانی ، او را غیرثقه ذکر کرده اند. هاشم سخنوری ماهر و شیوا بود. روایت شده
هاشم یزیدیلغتنامه دهخداهاشم یزیدی . [ ش ِ م ِ ی َ ] (اِخ ) از روات قرائت کسائی (ابوالحسن علی بن حمزه ) بود. (الفهرست ابن الندیم ص 47).
هاشم آبادلغتنامه دهخداهاشم آباد. [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رباط سرپوشیده ٔ بخش حومه شهرستان سبزوار، واقع در 28 هزارگزی خاور سبزوار، سر راه شوسه ٔ قدیمی سبزوار. ناحیه ای است جل
هاشم هراتلغتنامه دهخداهاشم هرات . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است در ده و نیم فرسخی جنوب مروست . (یادداشت مؤلف ).
هاشم اوقصلغتنامه دهخداهاشم اوقص . [ ش ِ م ِ اَ ق َ ] (اِخ ) از نساک و زهاد عرب . وی محدث بود. النجاری و الجوزجانی ، او را غیرثقه ذکر کرده اند. هاشم سخنوری ماهر و شیوا بود. روایت شده
هاشم بحرانیلغتنامه دهخداهاشم بحرانی . [ ش ِ م ِ ب َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن اسماعیل الحسینی البحرانی الکَتْکانی التوبلی (منسوب به «توبلی » و «کتکان » ازقراء بحرین )، مشهور به «البحرانی