هازللغتنامه دهخداهازل . [ زِ ] (ع ص ) هزل گو، مقابل جدگو. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد) : هر جدی هزل است پیش هازلان هزلها جد است پیش عاقلان . مولوی .|| بیهوده گوی . || لطیفه گو
هاذللغتنامه دهخداهاذل . [ ذِ ] (ع اِ) میانه ٔ شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وسطاللیل . (اقرب الموارد). || اول شب . || بقیه ٔ شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظ
استاتیوسلغتنامه دهخدااستاتیوس . [ اِ ](اِخ ) یکی از شعرای هازل و فکاهی روم قدیم . او در مائه ٔ دوم قبل از میلاد میزیست و قریب 40 مضحکه نوشته است . از اینهمه بجز بعض جملات چیزی بجا ن
زقلابلغتنامه دهخدازقلاب . [ زِ ] (اِخ ) نام پسر «حَکَمَة» که هازل و مسخره ٔ ولیدبن عبدالملک بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).