هارونیلغتنامه دهخداهارونی . (اِخ ) تیره ای از طایفه ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75).
هارونیلغتنامه دهخداهارونی . (اِخ ) دهی از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهرکرد، واقع در 22 هزارگزی باختر شهرکرد و 9 هزارگزی راه عمومی سورشجان شهرکرد. ناحیه ای است کوهستانی با هوای
هارونیلغتنامه دهخداهارونی . (اِخ ) دهی است از دهستان بخش ابرقوی شهرستان یزد، واقع در 27 هزارگزی جنوب خاوری ابرقو و 25 هزارگزی جنوب خاوری راه ابرقو به فخرآباد و سریزد. ناحیه ای است
هارونیلغتنامه دهخداهارونی . (اِخ ) شهرکی است (به شام ) بر کوه ، هارون الرشید کرده است . (حدود العالم ). یاقوت در معجم البلدان آن را هارونیه ضبط کرده است . رجوع به هارونیه شود.
هارونیلغتنامه دهخداهارونی . (اِخ ) قریه ای است واقع در یک و نیم فرسنگی میانه ٔ شمال و مغرب کوشک (فیروزآباد)، در جنوب شیراز. (فارسنامه ٔ ناصری ).
هارونیهلغتنامه دهخداهارونیه . [ نی ی َ ] (اِخ ) از قراء بغداد، در نزدیکی شهر «ابان » در راه خراسان واقعشده ، و در آن پل عجیب البنائی است که به سبب وجود آن به پل هارونیه معروف شده ا
هارونیانلغتنامه دهخداهارونیان . (اِخ ) آنانکه منسوب به هارون ، برادر موسی اند. لاویانی اند که از سلسله ٔ هارون میباشند. (قاموس کتاب مقدس ).
هارونیدنلغتنامه دهخداهارونیدن . [ دَ ] (مص ) فروماندن و حیران شدن باشد، چه هارون به معنی فروماندگی و حیرت هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
هارونیهلغتنامه دهخداهارونیه . [ ] (اِخ ) قریه ای است در چهار فرسنگی میانه ٔ جنوب و مشرق ابرقوه . (فارسنامه ٔ ناصری ).
هارونیهلغتنامه دهخداهارونیه . [ نی ی َ ] (اِخ ) نام سوری است که بر گرد شهر مرعش بنا شده بود. (از معجم البلدان ).
هارونیهلغتنامه دهخداهارونیه . [ ی َ ] (اِخ ) شهرکی است نزدیک مرعش ، در ثغور شامی بر گوشه ٔ کوه لُکام این شهر را هارون الرشید در سال 183 هَ . ق . بنا کرده و دارای دو سور و دروازه ها
هارونیهلغتنامه دهخداهارونیه . [ نی ی َ ] (اِخ ) از قراء بغداد، در نزدیکی شهر «ابان » در راه خراسان واقعشده ، و در آن پل عجیب البنائی است که به سبب وجود آن به پل هارونیه معروف شده ا
هارونیانلغتنامه دهخداهارونیان . (اِخ ) آنانکه منسوب به هارون ، برادر موسی اند. لاویانی اند که از سلسله ٔ هارون میباشند. (قاموس کتاب مقدس ).
هارونیدنلغتنامه دهخداهارونیدن . [ دَ ] (مص ) فروماندن و حیران شدن باشد، چه هارون به معنی فروماندگی و حیرت هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).