هاروتلغتنامه دهخداهاروت . (اِخ ) نام یکی از آن دو فرشته است که در چاه بابل سرازیرآویخته به عذاب الهی گرفتارند. اگر کسی بر سر آن چاه به طلب جادوی رود او را تعلیم دهند. گویند این ل
هاروتفرهنگ انتشارات معین[ ع . ] (اِ.) نام فرشتة مغضوب خداوند که همراه فرشتة دیگر به نام ماروت در چاه بابل سرازیر آویخته شد.
هَارُوتَفرهنگ واژگان قرآننام يکي از فرشتگان (در روايتي از امام رضا عليه السلام آمده است که :هاروت و ماروت دو فرشته بودند که سحر را به مردم ياد دادند ، تا بوسيله آن از سحر ساحران ايمن بو
هاروت سوزلغتنامه دهخداهاروت سوز. (نف مرکب ) سوزنده ٔ هاروت : بابل من گنجه ٔ هاروت سوززهره ٔ من خاطر انجم فروز.نظامی (مخزن الاسرار).
هاروت فنلغتنامه دهخداهاروت فن . [ ف َ ] (ص مرکب ) کنایه از ساحر و سحرکننده است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : یارب این کوس چه هاروت فن و زهره نواست که ز یک پرده صدالحانش بعم
هَارُوتَفرهنگ واژگان قرآننام يکي از فرشتگان (در روايتي از امام رضا عليه السلام آمده است که :هاروت و ماروت دو فرشته بودند که سحر را به مردم ياد دادند ، تا بوسيله آن از سحر ساحران ايمن بو
هاروت سوزلغتنامه دهخداهاروت سوز. (نف مرکب ) سوزنده ٔ هاروت : بابل من گنجه ٔ هاروت سوززهره ٔ من خاطر انجم فروز.نظامی (مخزن الاسرار).
هاروت فنلغتنامه دهخداهاروت فن . [ ف َ ] (ص مرکب ) کنایه از ساحر و سحرکننده است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : یارب این کوس چه هاروت فن و زهره نواست که ز یک پرده صدالحانش بعم
هاروتیلغتنامه دهخداهاروتی . (حامص ) سِحْر. جادو. افسون . (از ناظم الاطباء). ساحری . (آنندراج ) (غیاث ) : به هاروتی از زهره دل برده بودچو هاروت صد پیش او مرده بود. نظامی .|| (ص نسب