هادللغتنامه دهخداهادل . [ دِ] (ع ص ) نعت فاعلی از هَدل . || شتر آونگان لفج یا درازلب را گویند. و ذلک مما یمدح به . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
یاختۀ هادلیHadley cellواژههای مصوب فرهنگستانیاختۀ گردشی ازنظر گرمایی مستقیم در صفحۀ نصفالنهاری که جورج هادلی در سال 1735 برای توضیح بادهای بسامان مطرح کرد
یاختۀ هادلیHadley cellواژههای مصوب فرهنگستانیاختۀ گردشی ازنظر گرمایی مستقیم در صفحۀ نصفالنهاری که جورج هادلی در سال 1735 برای توضیح بادهای بسامان مطرح کرد
یاختۀ نصفالنهاریmeridional cellواژههای مصوب فرهنگستانیاختۀ گردشی بزرگمقیاسی در جوّ یا اقیانوس که غالباً در صفحۀ نصفالنهاری در راستای شمالـ جنوب تشکیل میشود و نمونۀ بارز آن یاختۀ هادلی است
لفجلغتنامه دهخدالفج . [ ل َ ] (اِ) لفچ . لب . لنج . لوشه . لوچه . فرنج . جحفلة. لب سطبر و گنده ، مانند لب شتر. (از برهان ). لب حیوانات . بتفوز. پتفوز. نول . مشفر. شقشقة : چشم چ
امان خواستنلغتنامه دهخداامان خواستن . [ اَ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) درخواست زنهارکردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). امان طلبیدن . بزنهار درآمدن . (فرهنگ فارسی معین ) : سپاه سه
دل ربودنلغتنامه دهخدادل ربودن . [ دِ رُ دَ ] (مص مرکب ) ربودن دل . فریفته کردن . شیفته کردن . عاشق ساختن : چو نوبت داشت در خدمت نمودن برون زد نوبتی در دل ربودن . نظامی .وفاو عهد نمو