ها دادنلغتنامه دهخداهادادن . [ دَ ] (مص مرکب ) وادادن : بترسید و پشت هاداد و آهنگ قلعه کرد. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ سعید نفیسی ). رجوع به معانی «ها» (پیشوند) شود.
هالغتنامه دهخداها. (پیشوند) گاهی به معنی «وا» و «به » می آید: هاگرفتن = واگرفتن : گفت این خواری به خود ها نگیرم . (اسکندرنامه ). قاتل عظیم بترسید و پشت ها داد. (اسکندرنامه ).
درلغتنامه دهخدادر. [ دَ ] (حرف اضافه ) ظرفیت را رساند خواه ظرفیت مکانی و خواه زمانی ، و آن یا حسی و واقعی است و یا فرضی و عقلی . کلمه ٔ ارتباطست به معنی درون ، میان ، در میان
تاهی یالغتنامه دهخداتاهی یا. (اِخ ) نامی است که یکی از مورخین چین به یونانیها و باختری هاداده است . رجوع به ایران باستان ص 2263 و 2264 شود.
سارةلغتنامه دهخداسارة. [ رَ ] (اِخ ) ساره . بنت هادان . ابن باخور یکی از دو زن ابراهیم پیامبرو مادر اسحاق است . وی دختر عم ابراهیم و از زیبارویان روزگار خویش بود. وقتی که نمرود