نی پاللغتنامه دهخدانی پال . (اِخ ) موضعی است که مشک خوب از آنجا آرند. (رشیدی ). نپال . کشوری است در منطقه ٔ هیمالیا از شمال محدود است به تبت و از سه جهت دیگر به هندوستان . رجوع به
پالیس دمنت نیلغتنامه دهخداپالیس دمنت نی . [ س س ُ دُ م ُ ت ِ ن ُ] (اِخ ) شارل . ادیب فرانسوی ، متولد در نانسی . وی از دشمنان انسکلوپدیست ها بود و در نمایشنامه ای موسوم به فیلسوفان نویسند
پالیس دمنت نیلغتنامه دهخداپالیس دمنت نی . [ س س ُ دُ م ُ ت ِ ن ُ] (اِخ ) شارل . ادیب فرانسوی ، متولد در نانسی . وی از دشمنان انسکلوپدیست ها بود و در نمایشنامه ای موسوم به فیلسوفان نویسند
پالسترینالغتنامه دهخداپالسترینا. [ ل ِ ] (اِخ ) ژی وان نی پیِرلویژی ... قول ساز و مجدّد موسیقی دینی ملقب به «پادشاه موسیقی » مولد در 1526م .930/ هَ . ق . و وفات در 1594م .1002/ هَ .
پالاهنگلغتنامه دهخداپالاهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) (از پالا،کوتل ، جنیبت و آهنگ ،کشنده ، کش ). کمند. (فرهنگ اسدی ). بالاهنگ . (حاشیه ٔ نسخه ٔ خطی فرهنگ اسدی نخجوانی ). دوالی که بر لگ
کازهلغتنامه دهخداکازه . [ زَ / زِ ] (اِ) نشستگاهی که پالیزبانان از چوب و گیاه سازند جهت آنکه به وقت باران در آنجا نشینند. (صحاح الفرس ). خانه ٔ خرگاهی که از چوب و نی و علف سازند
کلکلغتنامه دهخداکلک . [ ک ِ ] (اِ) هر نی میان خالی را گویندعموماً. (برهان ). نی است عموماً. (آنندراج ). هر نی میان کاواک . (ناظم الاطباء). نی . (فرهنگ فارسی معین ).قصب . نی . (