نی پارهلغتنامه دهخدانی پاره . [ ن َ / ن ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قطعه ای از نی . تکه ای نی : نی پاره ای به دست و سواری کنم بر اوچون طفل کو بر اسب کدویین سوار کرد.خاقانی .
نیوارهلغتنامه دهخدانیواره . [ رَ / رِ ](اِ) چوبی که خمیر نان را بدان پهن سازند. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از رشیدی ). وردنه .
نیوارهلغتنامه دهخدانیواره . [ ن َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرکانه ٔ بخش پاپی شهرستان خرم آباد. در 16هزارگزی غرب ایستگاه سپیددشت و در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 120 ت
نیوارهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهچوبی استوانهایشکل که با آن خمیر نان را پهن و نازک میکنند؛ نورد؛ وردنه.
ماشورهلغتنامه دهخداماشوره . [ رَ/ رِ ] (اِ) نی کوچکی را گویند که جولاهگان ریسمان برآن پیچند از برای بافتن . (برهان ) (از ناظم الاطباء).نی پاره ٔ کوچک میان تهی که جولاهگان دارند و
کدوئینلغتنامه دهخداکدوئین .[ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کدو. از کدو : نی پاره ای بدست و سواری کنم بر اوچون طفل کو بر اسب کدوئین سوار کرد.خاقانی .
مکندهلغتنامه دهخدامکنده . [ م َ ک َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه بمکد. آنکه چیزی را بمکد.حَجوم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه یا آنچه عمل مکیدن را انجام دهد : چون جای هوا اندرآن نی
اضافةلغتنامه دهخدااضافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) اضافه . اضافت . گریختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || ترسیدن و پرهیز کردن از کسی . (منتهی الارب
شب تابلغتنامه دهخداشب تاب . [ ش َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) تابنده در شب . شبتاب . آنچه در شب میدرخشد. || ماه را گویند و به عربی قمر خوانند. (برهان قاطع). ماه و قمر. (ناظم الاطباء).