نی تراشلغتنامه دهخدانی تراش . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه نی می تراشد. و نیز رجوع به نی تراشی شود.
نی تراشیلغتنامه دهخدانی تراشی . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل برکندن نی نیزارها برای اصلاح زمین . (یادداشت مؤلف ).
نی تراشیلغتنامه دهخدانی تراشی . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل برکندن نی نیزارها برای اصلاح زمین . (یادداشت مؤلف ).
قلمفرهنگ انتشارات معین(قَ لَ) [ معر - یو. ] (اِ.) 1 - هر ابزاری که با آن بنویسند. 2 - نی تراشیده که با آن بنویسند. ؛ ~ به تخم چشم زدن کنایه از: کار نویسندگی یا قلم زنی کردن .
خراطلغتنامه دهخداخراط. [ خ َرْ را ] (ع ص ) آنکه چوب تراشد و برابر سازد. (ناظم الاطباء). چوب تراش مانند. آنکه میانه و نی قلیان تراشد. (یادداشت مؤلف ). تراشنده ٔ چوب . خَرّاد. (ز
اشکلکلغتنامه دهخدااشکلک . [ اِ ک ِ ل َ ] (اِ) آلتی است از چوب که لای پنجه ٔ دزدان گذارند و فشار دهند تا از درد عاجز شوند و دزدی را بروز دهند. مثال : دیشب در اداره ٔ نظمیه دزدی را