نیکوشعریلغتنامه دهخدانیکوشعری . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) صفت نیکوشعر. (یادداشت مؤلف ). لطف سخن . جودت طبع.
نیکوشناختهلغتنامه دهخدانیکوشناخته . [ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مشهور.(لغت بیهقی ). معروف . (فرهنگ فارسی معین ). سرشناس .
نیکشادفرهنگ نامها(تلفظ: nik šād) نیکوی شاد ، شخص صالح ، خوب و نیکوی شادمان ، آنکه نیکو و خوشحال و شادمان است.
نیکوشعریلغتنامه دهخدانیکوشعری . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) صفت نیکوشعر. (یادداشت مؤلف ). لطف سخن . جودت طبع.
نیکوشناختهلغتنامه دهخدانیکوشناخته . [ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مشهور.(لغت بیهقی ). معروف . (فرهنگ فارسی معین ). سرشناس .
سخن شناسفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که نیکوبد شعر یا نوشتهای را دریابد؛ سخنسنج؛ شناسندۀ سخن؛ سخندان.