نیکوسیاستلغتنامه دهخدانیکوسیاست . [ سیا / س َ ] (ص مرکب ) خوب اداره کننده . باتدبیر. مدبّر: قُبضه ؛ شبان نیکوسیاست مر گوسپندان را. (از منتهی الارب ).
جنسیتداوری نیکنماbenevolent sexismواژههای مصوب فرهنگستاننگرشی نسبت به زنان که در ظاهر مطلوب و غیرتبعیضآمیز است، ولی در باطن اعمال تبعیض و ضعیف شمردن آنان را روا میدارد
نیکوسیاستلغتنامه دهخدانیکوسیاست . [ سیا / س َ ] (ص مرکب ) خوب اداره کننده . باتدبیر. مدبّر: قُبضه ؛ شبان نیکوسیاست مر گوسپندان را. (از منتهی الارب ).
کواحلغتنامه دهخداکواح . [ ک ِ ] (ع ص ) نیکوسیاست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیکو سیاست کننده ٔ ستور. (ناظم الاطباء).
نکوطلعتلغتنامه دهخدانکوطلعت . [ ن ِ طَ ع َ ] (ص مرکب ) نکوسیما. نکودیدار. خوش سیما : نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب نکونهاد و نکوطلعت و نکوکردار. فرخی .ز دور هرکه مر او را بدید یک ر