نیکوپیلغتنامه دهخدانیکوپی . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) نیک پی . (فرهنگ فارسی معین ). مبارک پی . فرخنده : جان من کمتر ز طوطی کی بودجان چنین باید که نیکوپی بود.مولوی .
نیکوپیکرلغتنامه دهخدانیکوپیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ] (ص مرکب ) خوش اندام . نیکوتن . نیکواندام . خوش هیکل : غیداق و رجل هیئی ؛ مردی نیکوپیکر. (از منتهی الارب ).
نیکوپیکرلغتنامه دهخدانیکوپیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ] (ص مرکب ) خوش اندام . نیکوتن . نیکواندام . خوش هیکل : غیداق و رجل هیئی ؛ مردی نیکوپیکر. (از منتهی الارب ).
غیداقلغتنامه دهخداغیداق . [ غ َ ] (ع ص ) جوان نازک و ناعم و نیکوپیکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جوان غیربالغ یا نرم و نازک و نیکواندام . غَیدَق . غَیدَقان . (از اقرب الموارد). |
نعتةلغتنامه دهخدانعتة. [ ن َ ت َ ] (ع ص ) اسب نیکوپیشی گیرنده اسبان را. (منتهی الارب ). نعیت . نعیتة. (متن اللغة). تأنیث نعت است . رجوع به نَعت شود.
هیییلغتنامه دهخداهییی ٔ. [ هََ ] (ع ص ) رجل ٌ هییی ٌٔ؛ مرد نیکوپیکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به هَیِّی ٔ شود.
خوش پیاملغتنامه دهخداخوش پیام . [ خوَش ْ / خُش ْ پ َ ] (ص مرکب ) خوش پیغام . آنکه پیغام خوش دارد. نیکوپیام . حامل خبر و پیغام خوش : بهر این گفت آن رسول خوش پیام رمز موتوا قبل موت یا