نوچلغتنامه دهخدانوچ . (اِ) درخت کاج . (ناظم الاطباء). ناژ.ناژو. ناز. نوژ. نوز. رجوع به ناژ شود : زیب زمانه باد ز تاج و سریر توتا هست زیب بستان از سرو و بید و نوچ . مجد همگر.||
چسب فشارحساسpressure-sensitive adhesive, PSA, contact pressure adhesiveواژههای مصوب فرهنگستانمادهای گرانروکشسان، بدون حلّال و همیشه نوچ که به اغلب جامدات با اندک فشاری میچسبد
دستیارلغتنامه دهخدادستیار. [ دَس ْت ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) یاری ده . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ). ممد ومعاون و مددکننده و یاری دهنده . (برهان ). مددکار و ممد. (آنندراج ) (انجمن
غلاملغتنامه دهخداغلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولاد
رشتلغتنامه دهخدارشت .[ رَ ] (اِخ ) نام شهر حاکم نشین ملک گیلان ، و گویند این کلمه تاریخ بنای این شهر است چه این شهر در سال 900 هَ . ق . بنا شده و عدد حروف آن بحساب ابجد نیز نهص