نیوان نارلغتنامه دهخدانیوان نار. (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه ٔ شهرستان گلپایگان . در 7هزارگزی جنوب گلپایگان و 5هزارگزی شرق راه گلپایگان و خونسار در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 861 تن
نارانلغتنامه دهخداناران . (اِخ ) دهی است از دهستان بهر آسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت . در منطقه ای کوهستانی و سردسیر و در 20 هزارگزی جنوب شرقی ساردوئیه و 14 هزارگزی جنوب جاده
نارانلغتنامه دهخداناران . (اِخ ) دهی است از دهستان لواسان کوچک بخش افجه ٔ شهرستان تهران در دو هزارگزی مشرق گلندوک واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 377 تن سکنه دارد. آب آن از رو
نیوان سوقلغتنامه دهخدانیوان سوق . (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه ٔ شهرستان گلپایگان . در 6هزارگزی جنوب گلپایگان و 2هزارگزی شرق راه گلپایگان به خونسار در جلگه ٔگرمسیری واقع است و 1939
جلگهلغتنامه دهخداجلگه . [ ج ُ گ ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای حومه ٔ خاوری شهرستان گلپایگان . این دهستان در جنوب خاوری شهرستان گلپایگان واقع شده و حدود آن بشرح زیر است : از شم
نارشتنیلغتنامه دهخدانارشتنی . [ رِ ت َ ] (ص لیاقت ) که آن را نتوان رشتن . که نتوانش ریسیدن . که قابل رشتن و ریسیدن نیست . رجوع به رشتنی و ریسیدنی شود.
نیرانلغتنامه دهخدانیران . (ع اِ) جمع نور است . رجوع به نور شود. || جمع نیر است . رجوع به نیر شود. || جمع نار است . رجوع به نار شود : آن همه نور و راحت و نعمت وین همه رنج و ظلمت و
نارسیدنیلغتنامه دهخدانارسیدنی . [ رَ دَ ] (ص لیاقت )که قابل رسیدن نباشد. که نتوان به آن رسید. مقابل رسیدنی . || که رسیدنی نیست . که نمی رسد. که نخواهد رسید. که نتواند رسید. رجوع به