نیولغتنامه دهخدانیو. (اِ) نوعی از دارچینی که به عربی قرفه خوانند. (ناظم الاطباء)(برهان قاطع) (از فرهنگ خطی ). راسن . (فرهنگ خطی ).
نیولغتنامه دهخدانیو. [ نیوْ ] (ص ) مرد دلیر و مردانه . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ). بهادر. (برهان قاطع). گرد. دلاور. (جهانگیری ). شجاع . دلیر. پهلوان . (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آ
نیوتشلغتنامه دهخدانیوتش . [ نیوْ ت َ ] (اِ) بر وزن پیشکش به معنی جماع و مجامعت . (از برهان ) (از انجمن آرا). از مجعولات دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 273 شود.
نیوتورلغتنامه دهخدانیوتور. [ نیوْ ] (اِ) بر وزن پیل زور، کبر. غرور. (انجمن آرا) (برهان قاطع). ظاهراً از ساخته های دساتیر است .
نیومندلغتنامه دهخدانیومند. [ نیوْ م َ ] (ص مرکب ) پهلوان . شجاع : دگر آفرین کن بدان نیومندسپهدار فرخنده پولادوند.فردوسی (از یادداشت مؤلف ).
نیوه ٔ چمینهلغتنامه دهخدانیوه ٔ چمینه . [ وَ / وِ ی ِ چ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) به معنی خلع بدن باشد و آن حالتی است مر نفس انسانی راکه به اختیار خود هرگاه خواهد از بدن عنصری جدا شودو ی
نیوتشلغتنامه دهخدانیوتش . [ نیوْ ت َ ] (اِ) بر وزن پیشکش به معنی جماع و مجامعت . (از برهان ) (از انجمن آرا). از مجعولات دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 273 شود.