نیم پرتولغتنامه دهخدانیم پرتو. [ پ َ ت َ / تُو ] (ص مرکب ) مراد از ماه و اختران که روشنی کم دارند. (آنندراج ). ماه و ستاره ای که دارای تابش ضعیفی بود. (ناظم الاطباء).
چندۀ نیمپرتواَپِرتیسازیsubradappertization doseواژههای مصوب فرهنگستانمقدار ناکافی پرتودهی که براثر آن ریزاندامگانهای غیربیماریزا ممکن است بیماریزا شوند یا بیماریزایی ریزاندامگانهای بیماریزا بیشتر شود
نیمگویش اصفهانی تکیه ای: nesf طاری: nesm / nim طامه ای: nim طرقی: nesm / nim کشه ای: nesm / nim نطنزی: nesf
شرارهلغتنامه دهخداشراره . [ ش َ رَ / رِ ] (ع اِ) جرقّه . (یادداشت مؤلف ). خدره . (نصاب الصبیان ). نیم سوخته . (دهار). آتشپاره و جرقه ٔ آتش . (ناظم الاطباء) : سر نوک نیزه ستاره ب
بیخودلغتنامه دهخدابیخود. [ خوَدْ / خُدْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی خویش . که با خود نباشد. که حواس او موقتاً کار نکند. مغمی علیه که از هوش شده باشد. بیهوش . مدهوش . از حال رفته .از
ادیب پیشاوریلغتنامه دهخداادیب پیشاوری . [ اَ ب ِ وَ / وُ ] (اِخ ) احمدبن سیدشهاب الدین مدعو بسیدشاه بابا. نجل سید عبدالرزاق رضوی . این سلسله از سادات را اجاق میخواندند و اغلب صاحب زهد و
ماههلغتنامه دهخداماهه . [ هََ / هَِ ] (اِ) به معنی برماه است و آن افزاری باشد که درودگران بدان چوب و تخته و حکاکان جواهر سوراخ کنند و آن را به عربی مثقب خوانند. (برهان ). برمه ٔ
برتابیدنلغتنامه دهخدابرتابیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) برتافتن . تحمل کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). تاب آوردن . پذیرفتن . از عهده برآمدن : ابوکرب ...بر منبر شد و او را [ حجاج را ] از