نیم ورلغتنامه دهخدانیم ور. [ وَ ] (ص مرکب ) کج . متمایل . مایل .- نیم ور شدن ؛ کج و مایل شدن به طرفی .
نیمورلغتنامه دهخدانیمور. [ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان نیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات در 11هزارگزی جنوب محلات ، متصل به جاده ٔ دلیجان به محلات و در دامنه ٔ سردسیری واقع است و 17
نیمورلغتنامه دهخدانیمور. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپر بخش مرکزی شهرستان نوشهر. در 24هزارگزی جنوب نوشهر، درمنطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و دارای 500 تن سکنه است . آبش
نیمورلغتنامه دهخدانیمور.[ ن َ / ن ِ / نی ] (اِ) خرزه . (صحاح الفرس ) (اوبهی ). قضیب . (رشیدی ). آلت تناسل . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ). ایر. (فرهنگ خطی ). ذک
نیل ورهلغتنامه دهخدانیل وره . [ وَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنجابی شهرستان کرمانشاهان ، در 10 الی 12هزارگزی شمال غربی کوزران و 5هزارگزی راه فرعی کوزران به ثلاث ، در منطقه ٔ کو
ور نم نهادنلغتنامه دهخداور نم نهادن . [ وَ ن َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) آن است که شخصی را بکشند و در زیر خاک پنهان کنند و بر بالای او گل و ریاحین برویانند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (آن
نیم برلغتنامه دهخدانیم بر. [ ب َ ] (اِ مرکب ) نام فنی است در کشتی گیری . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) : تلخ و تند است ز چشمت نظری می خواهدآسمان از نگهت نیم بری می خواهد. میرنجا
زیرمشقیلغتنامه دهخدازیرمشقی . [ م َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) میشنی به اندازه ٔ نیم ورق که گاه مشق خط زیر کاغذ گرفتندی . پاره ای از چرم نرم که اطفال زیر صفحه ٔ کاغذ نهادندی سهولت نوشتن
یک لتیلغتنامه دهخدایک لتی . [ ی َ / ی ِ ل َ ] (ص نسبی ) یک لختی .- در یک لتی ؛ در که یک مصراع دارد.دارای یک لنگه . که دو لنگه ندارد. (یادداشت مؤلف ).- کاغذ یک لتی ؛ نیم ورقی .
دیرلغتنامه دهخدادیر. [ دَ / دِ ] (ع اِ) خانه ای که راهبان در آن عبادت کنند و غالباً از شهرهای بزرگ بدور است و در بیابانها و قله های کوهها برپا گردد و هر گاه در شهر بنا گردید آن