نیم دریلغتنامه دهخدانیم دری . [ دَ ] (اِ مرکب ) دری کوتاه .دری به درازی نصف درهای معمولی . (یادداشت مؤلف ).
نسیم دریاsea breezeواژههای مصوب فرهنگستاننسیمی ساحلی که از دریا به خشکی، براثر سردتر بودن دریا از خشکی، میوزد
نسیم دریاچهlake breezeواژههای مصوب فرهنگستانبادی با منشأ مشابه نسیم دریا، عموماً ضعیفتر، که بعدازظهرها از روی سطح دریاچههای بزرگ به سوی سواحل میوزد
جبهۀ نسیم دریاsea-breeze frontواژههای مصوب فرهنگستانناپیوستگی افقی دما و رطوبت که نشانگر لبۀ پیشتاز هوای خنکتر و مرطوبتر همراه با نسیم دریاست
سیه رولغتنامه دهخداسیه رو. [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) بدکار. بدعمل . بی آبرو. || شرمنده . خجل . سیه روی . رسوا. بی آبرو. (ناظم الاطباء) : گر دین حقیقت بپذیری شوی آزادزآن پس نبوی نیز سیه
دانگلغتنامه دهخدادانگ . (اِ) شش یک چیزی . سدس چیزی . یک قسمت از شش قسمت چیزی . دانگی . دانق . (زمخشری ). یک بخش از شش بخش چیزی . یک ششم چیزی . یک حصه از شش حصه ٔ چیزی :- پنج دان
اردشیر دوملغتنامه دهخدااردشیر دوم . [ اَ دَ / دِ رِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (هخامنشی ) اسم این پادشاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های هخامنشی به پارسی قدیم اَرْت َ خْشَثْرَ، در توریة (کتاب ع
نیم دملغتنامه دهخدانیم دم . [ دَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) لحظه ای .لختی . نفسی . لمحه ای . مهلتی به غایت اندک . زمانی بسیار کم : دریاب عیش صبحدم تا نگذرد بگذر ز غم کآنگه به عمری نیم
نیم مستلغتنامه دهخدانیم مست . [ م َ ] (ص مرکب ) مست باخبر. (آنندراج ).آنکه کاملاً مست نشده باشد. (ناظم الاطباء). سرخوش . (یادداشت مؤلف ). می زده . شاد و شنگول . تردماغ . که می در