نیم تنهلغتنامه دهخدانیم تنه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نیم تن . آرخالق . (از برهان ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ آستین و دامن کوتاه که نیم تن را فروپوشد. (انجمن آرا). قسمی جامه ٔ کو
پروتیوسلغتنامه دهخداپروتیوس . [ پْرُ / پ ِ رُ ] (اِخ ) خدای بحری در اساطیر یونان قدیم . پدر او پوزیدون موهبت پیشگوئی و تغییر صورت بدلخواه به او ارزانی داشت و برای آنکه وی را وادار
کردیلغتنامه دهخداکردی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به قوم کرد. (از یادداشت مؤلف ). || لهجه ٔ کرد. (یادداشت مؤلف ). زبان کردان . (فرهنگ فارسی معین ). || نیم تنه ای که در قدیم روی
زرهلغتنامه دهخدازره . [ زَ رِه ْ / زِ رِه ْ ] (اِ)... جامه ای باشد که از حلقه های آهنین ترتیب داده اند و در روزهای جنگ پوشند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). پوششی است مانند جوشن و
گوبللغتنامه دهخداگوبل . [ ب َ ] (اِخ ) گوبَله . یکی از شهرهای بزرگ و نامور فینیقیه که در شمال واقع بود و یونانیان آن را بوبلس نامیده اند و اکنون شهر کوچکی است به نام جبیل (جبله
سلوکیانلغتنامه دهخداسلوکیان . [ س ِ ] (اِخ ) ج ِ سلوکی . منسوب به سلوکوس . سلسله ای از مقدونیان که پس از اسکندر در ایران تشکیل شد (312 - 50 ق .م .).مؤسس این سلسله سلوکوس اول است .