نیمه ابریلغتنامه دهخدانیمه ابری . [ م َ / م ِ اَ ] (ص نسبی ) هوائی که ابر قسمتی از آن را پوشانده باشد نه همه را. (فرهنگ فارسی معین ).
نامنماname tag, name tapeواژههای مصوب فرهنگستاننوار کوچک یا برچسبی که بر روی لباس نظامی نصب میشود و نشاندهندة نام و نشان پایور است
نمچهلغتنامه دهخدانمچه . [ ن َ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) در اصطلاح عثمانیان ، آلمان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نمسه شود. || اطریش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نمسه شود.
نمهلغتنامه دهخدانمه . [ ن َ م َه ْ ] (ع اِمص ) سرگشتگی مانندی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حالتی شبیه به حیرت و سرگشتگی . (ناظم الاطباء). شبه حیرت . (اقرب الموارد) (از المنجد). || (مص ) دچار شبه حیرت شدن : نمه نمهاً؛ کان به نمه ، ای شبه الحیرة، فهو نامه و نَمِه ْ. (از المنجد) (از اقرب ال
نمهلغتنامه دهخدانمه . [ ن َ م ِه ْ ] (ع ص ) نامه . آنکه به شبه حیرت دچار است . (اقرب الموارد)(از متن اللغة) (از المنجد). رجوع به نَمَه ْ شود.
نیمهلغتنامه دهخدانیمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) نصف . (غیاث اللغات ). نصف هر چیزی . (برهان قاطع)(از رشیدی ). شق . شطر. (یادداشت مؤلف ) : سنجد چیلان به دو نیمه شده سرمه به نقطه بر یک یک زده . رودکی .ز ش
نیمهفرهنگ فارسی معین(مِ) (اِ.) 1 - نصف هر چیز. 2 - پارچه ای که به وسیلة آن روی خود را پوشند، برقع . 3 - نصف آجر یا خشت .
چاه نیمهلغتنامه دهخداچاه نیمه . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فاروئی بخش شیب آب شهرستان زابل که در 21 هزارگزی خاور سکوهه ، نزدیک مرز افغانستان واقع شده . جلگه و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ هیرمند، محصولش غلات
شنیمهلغتنامه دهخداشنیمه . [ ش َ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 125 تن . آب از چاه . محصول آن غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دونیمهلغتنامه دهخدادونیمه . [ دُ م َ / م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دو نیم . دو نصف . به دو نصف تقسیم شده (یادداشت مؤلف ) : هر آن که چون قلمت سر به حکم برننهددو نیمه باد سرش تا به سینه همچو قلم . سعدی .<br
کدونیمهلغتنامه دهخداکدونیمه . [ ک َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) قِنَینه بود. (فرهنگ اسدی ). کوزه و ظرف شرابخواری را گویند. (برهان ) (آنندراج ) : لعل می را ز سرخ خم برکش در کدونیمه کن به پیش من آر.رودکی (از فرهنگ ا
نیمهلغتنامه دهخدانیمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) نصف . (غیاث اللغات ). نصف هر چیزی . (برهان قاطع)(از رشیدی ). شق . شطر. (یادداشت مؤلف ) : سنجد چیلان به دو نیمه شده سرمه به نقطه بر یک یک زده . رودکی .ز ش