نیم سوزلغتنامه دهخدانیم سوز. (ن مف مرکب ) نیم سوخته . (آنندراج ). که نیم آن سوخته است . (یادداشت مؤلف ). نیم سوزیده . که نیمی از آن باقی است و نیم دیگر سوخته و معدوم شده است : اشک
نیم سوزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چوب یا هیزمی که تمام آن نسوخته باشد.۲. [عامیانه، مجاز] لاغر و سیاه.
brandsدیکشنری انگلیسی به فارسیعلامت های تجاری، مارک، نوع، نشان، انگ، داغ، جور، نیمسوز، جنس، رقم، لکه بدنامی، علامت داغ، اتش پاره، داغ کردن، داغ زدن، لکه دار کردن، علامت گذاشتن، خاطرنشان کردن
charredدیکشنری انگلیسی به فارسیغلیظ شده، تبدیل به زغال کردن، انجام دادن، نیمسوز شدن، کردن، نیم سوز کردن