نیل اندودلغتنامه دهخدانیل اندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) لاجوردی . آسمانگون . کبود. به رنگ نیل تیره . (ناظم الاطباء). به نیل اندوده .
نیلگویش دزفولیته دل از عصبانیت شدید ، کسی که ناگفتنیهای مانده در دل را بر اثر عصبانیت شدید نشان می دهد می گوید ( نیلُمَ اُووُرد بالا )
مشتیلغتنامه دهخدامشتی . [ م ِ ] (اِ) نوعی از حریر خام باشد که آن را به غایت نازک ولطیف ببافند. (جهانگیری ). نوعی از جامه ٔ لطیف و حریر نازک باشد. (برهان ). نوعی از جامه ٔ حریر ب
دمانلغتنامه دهخدادمان . [ دَ ] (نف ، ق ) صفت بیان حالت از دمیدن . دمنده . پیاپی نفس زنان چون کسی که دویده باشد. نفس زنان . دم زنان . دم زننده . (یادداشت مؤلف ). بشدت نفس کشنده
ساحللغتنامه دهخداساحل . [ ح ِ ] (ع اِ) لب . (دهار). عراق . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). کنار. کناره . کران . کرانه . ج ، سواحل . || کناره ٔ دریا. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات
نگونلغتنامه دهخدانگون . [ ن ِ ](ص ، ق ) نگونسار. (لغت فرس اسدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). آویخته . سرازیر. (انجمن آرا) (آنندراج ). سرنگون . (ناظم الاطباء). سرته . آونگان . به پای
اندودنلغتنامه دهخدااندودن . [ اَ دَ ] (مص ) انداییدن . (فرهنگ سروری ) (فرهنگ خطی )(شرفنامه ) (فرهنگ میرزا ابراهیم ). کاهگل و گلابه مالیدن . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ). گل