نیلوپرکلغتنامه دهخدانیلوپرک . [ پ َ رَ ] (اِ مصغر) نیلوفر. (برهان قاطع). از: نیلوپر + ک (علامت تصغیر و تلطیف ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
نیروپرستلغتنامه دهخدانیروپرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) که به زورخویش غره است . که به نیروی خود می بالد : چو نیروپرستی بیفتد به خاک ز ماری به موری برآری هلاک . نظامی .
نیلوپللغتنامه دهخدانیلوپل . [پ َ ] (اِ) نیلوفر. رجوع به نیلوفر شود : آب انگور و آب نیلوپل شد مرا از عبیر ومشک بدل .بوشکور.
نیلوپرکلغتنامه دهخدانیلوپرک . [ پ َ رَ ] (اِ مصغر) نیلوفر. (برهان قاطع). از: نیلوپر + ک (علامت تصغیر و تلطیف ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
آبولغتنامه دهخداآبو. (اِ) نیلوفر آبی . نیلوپر. لیلوپر : صنعش بسر کوه برویانده شقایق در باغ دمانده لَطَفش سوری و آبو. خواجه عمید لوبکی .ای گرد درت آب رخ خواجه ٔ کاریزوی خاک کف پ