بیفزودنلغتنامه دهخدابیفزودن . [ ی َ دَ ] (مص ) افزودن : چو آمد بکیخسرو نیکبخت فراوان بیفزود بالای تخت . فردوسی .رجوع به افزودن و فزودن شود.
نافزودهلغتنامه دهخدانافزوده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیفزوده . افزوده نشده . مقابل فزوده . رجوع به فزوده شود : وآنچه نابوده نافزوده بودنافزوده چگونه فرساید.ناصرخسرو.
نیازومندلغتنامه دهخدانیازومند. [ م َ ] (ص مرکب ) نیازمند. محتاج . حاجتمند. (برهان قاطع) : من نیازومند تو گشتم و هر کو شد چو من عاشق ناز تو می زیبدش هرگونه نیاز.منوچهری .
نیازیدنلغتنامه دهخدانیازیدن . [ دَ ] (مص ) خواستن و درخواست کردن چیز لازم و ضرور. (ناظم الاطباء). مصدر جعلی است از نیاز + یدن . رجوع به نیاز شود. || نگریستن . (ناظم الاطباء)؟
دندان گردیلغتنامه دهخدادندان گردی . [ دَ گ ِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت دندان گرد. گران گازی . گران فروشی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به گران فروشی و دندان گرد شود. || کنایه از خست و دنائ
اصرارلغتنامه دهخدااصرار. [ اِ ] (ع مص ) اصرار اسب و خر به گوشش ؛ راست کردن آنرا برای شنیدن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). راست کردن اسب گوش را تا بشنود. (منتهی الارب ) (آنن
اصحملغتنامه دهخدااصحم . [ اَ ح َ ] (اِخ ) اصحم نجاشی . اصحمة النجاشی . اصحم بن ابجر. اصحم ابجر. اصحمةبن بحر نجاشی . پادشاه حبشه بود که حضرت رسول (ص ) در سال پنجم بعثت نامه ای به
اصحاب السبتلغتنامه دهخدااصحاب السبت . [ اَ بُس ْ س َ ] (اِخ ) یاران روز شنبه که قومی از بنی اسرائیل بودند. حق تعالی امر کرد که روز شنبه ماهیان صید نکنند، اتفاقاً در آن روز ماهیان بسیار