نیشکیلغتنامه دهخدانیشکی . [ ش َ ] (اِ) قسمی گندم که در سیستان زراعت می شود و آن را بلائی نیز گویند. (یادداشت مؤلف ).
نسقچیلغتنامه دهخدانسقچی . [ ن َ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) چوبدارو انتظام کننده ٔ شهریان و لشکریان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پاسبان و محافظی که از جانب پادشاه مقرر شده باشد به خصوص در نظم سپاه و اردو. (ناظم الاطباء).
نشکیلغتنامه دهخدانشکی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب است به نشک . از قراء مرو در پنچ فرسخی . (از سمعانی ).
نسقچیفرهنگ فارسی عمیدپاسبان و مٲموری که وظیفهاش برقرار ساختن نظم بود؛ مٲمور تنبیه، سیاست، و مجازات گناهکاران.
بلائیلغتنامه دهخدابلائی . [ ] (اِ) قسمی گندم که در سیستان زراعت میشود. و آنرا نیشکی نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا).