نیسیانلغتنامه دهخدانیسیان . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان . در 48هزارگزی جنوب اردستان و 16هزارگزی جنوب غربی راه اردستان به نائین ، در منطقه ٔ کوهستانی م
عیسویانلغتنامه دهخداعیسویان . [ س َ ] (اِخ ) ج ِ عیسوی . نصاری و پیروان حضرت عیسی . (ناظم الاطباء). ترسایان . مسیحیان .
نابویائیلغتنامه دهخدانابویائی . (حامص مرکب ) نداشتن حس بویائی . نداشتن شامه . ضعف حس شامه : هر که از مادر [ بی حاسه ٔ شنوائی ] زاید، سخن نتواند آموخت و نتواند گفت و لال بماند و از ن
نیسولغتنامه دهخدانیسو. (اِ) نشتر. (اوبهی ) (سروری ). نشتر فصاد و حجام باشد و آن را نیسویا هم گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). نیشتر خون گیر و سرتراش . (فرهنگ خطی ).نیشتر. سک . سی
نیشترلغتنامه دهخدانیشتر. [ ت َ ] (اِ) مبضغ. (دهار). ابزاری مر جراحان را که بدان رگ می زنند و فصد می کنند و آبله می کوبند و دمل را جهت بیرون آوردن ریم سوراخ می نمایند. (ناظم الاطب
شلغتنامه دهخداش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به س
نیسیانلغتنامه دهخدانیسیان . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان . در 48هزارگزی جنوب اردستان و 16هزارگزی جنوب غربی راه اردستان به نائین ، در منطقه ٔ کوهستانی م