نیزه ایلغتنامه دهخدانیزه ای . [ ن َ / ن ِ زِ ] (ص نسبی ) منسوب به نیزه . (فرهنگ فارسی معین ). مانند نیزه . بشکل نیزه .- شیشه ٔ نیزه ای ؛ قسمی بطری است با دهانه ٔ تنگ که معمولاً در
کدن یخها (این اصطلاح به معنی رفع سوء تفاهمها و برقراری رابطه گرم پس از سردی روابط نیز به کار می روددیکشنری فارسی به عربیإذابَة الجَليدِ
نیازهای اساسیbasic needsواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی که سازمان بینالمللی کار (ILO) و دیگر کارگزاریهای سازمان ملل متحد برای کالاها و خدمات اساسی ضروری بهمنظور تأمین حداقل استاندارد زندگی استفاده میکنند
دورباشفرهنگ انتشارات معین(اِمر.) 1 - نیزه ای دوشاخه با چوبی جواهرنشان که در قدیم پیشاپیش شاهان می برده اند تا مردم بدانند که پادشاه می آید و خود را به کنار کشند. 2 - تبرزین .
نیزه بالالغتنامه دهخدانیزه بالا. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) مقدار یک نیزه در بلندی . (آنندراج ). به ارتفاع نیزه ای . (یادداشت مؤلف ) : کمربند گردان گرفتی به کین برانداختی نیزه
نیزهلغتنامه دهخدانیزه . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] (اِ) حربه ٔ معروف که به عربی آن را رمح و سنان گویند. (انجمن آرا). رمح . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). قناة. (منتهی الارب ) (دستورالاخو
طرادلغتنامه دهخداطراد. [ طِ ] (ع اِ) نیزه ای کوتاه که بدان شکار کنند. (منتهی الارب ). نیزه ای خُرد. یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ): بر اثر ایشان صدوسی غلام ... بگذشتند،