نیرویلغتنامه دهخدانیروی . (اِ) نیرو. رجوع به نیرو شود : دانای یونان ... یاد کرد نیروی و کارکرد و کارپذیری . (از مصنفات بابا افضل ج 6 ص 390) (فرهنگ فارسی معین ).
واماندگی جکjack stallواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن بار آئرودینامیکی وارد بر سطح بر نیروی فعالگر غلبه میکند
زاماسبلغتنامه دهخدازاماسب . (اِخ ) زاماسب فرزند پیروز(فیروز) و برادر قباد (کواذ) شاهنشاه ساسانی معاصر نهضت مزدک ، وی پس از آنکه برادرش (قباد) در نتیجه ٔ توطئه ای خلع گردید چندی پا
کارگربَرlabor-intensiveواژههای مصوب فرهنگستانویژگی فعالیتهایی تولیدی که در آنها نسبت کار نیروی انسانی به بهکارگیری ماشینآلات بیشتر است
ماشینبَرequipment-intensiveواژههای مصوب فرهنگستانویژگی فعالیتهایی تولیدی که در آنها نسبت بهکارگیری ماشینآلات به کار نیروی انسانی بیشتر است
توان داخلیlocal contentواژههای مصوب فرهنگستانمنابع و نیروی انسانی بومی مورد استفاده در فعالیت اقتصادی