نیازیدنلغتنامه دهخدانیازیدن . [ دَ ] (مص ) خواستن و درخواست کردن چیز لازم و ضرور. (ناظم الاطباء). مصدر جعلی است از نیاز + یدن . رجوع به نیاز شود. || نگریستن . (ناظم الاطباء)؟
نیازیدنلغتنامه دهخدانیازیدن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) قصد و آهنگ نکردن . دست به طرف چیزی دراز ننمودن . (برهان قاطع) (انجمن آرا). مقابل یازیدن به معنی آختن و دراز کردن دست بسوی چیزی :
اشناسلغتنامه دهخدااشناس . [ ] (اِخ ) شهری بحوالی جَنْد از بلاد ماوراءالنهر بود که الش ایدی آنرا فتح کرد. رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 33 و نزهةالقلوب مقاله ٔ ثالثه ص 261 و تاریخ گز
نازیدنلغتنامه دهخدانازیدن . [ دَ ] (مص ) ناز کردن و استغنائی نمودن . (آنندراج ). تدلل . دلربائی : مر مرا شرم گرفت از تو و نازیدن تومر ترا ای دل و جان شرم همی ناید ازین ؟ فرخی .بنا