نیازیلغتنامه دهخدانیازی . (اِخ ) از مردم بخارا و از معماگویان معاصر نصرآبادی است . او راست این معما به اسم میر:مردم چشم غیر حک فرمابعد از آن بر بیاض آن بنما.(از تذکره ٔ نصرآبادی
نیازیلغتنامه دهخدانیازی . (اِخ ) از مردم قزوین و از شاعران قرن دهم است ، در قزوین به کسب اشتغال داشته . او راست :پیوسته به دل بار غم یار کشم وز دیده همه منت دیدار کشم جانم به لب
نیازیلغتنامه دهخدانیازی . (اِخ ) احمد مرعشی (میرزا...) اصفهانی متخلص به نیازی . از شاعران اواخر عهد صفویه است و به سال 1216 هَ . ق . وفات یافته . پدرش از درباریان شاه سلطان حسین
نیازیلغتنامه دهخدانیازی . (اِخ ) از مردم بدخشان و از شاعران قرن دهم و یازدهم است . او راست :از گرمی آفتاب محشر چه غم است گر جام بود به سایه ٔ دولت تو.(از صبح گلشن ص 571). و رجوع
نیازیلغتنامه دهخدانیازی . (اِخ ) دهی است از دهستان پس کوه بخش کلات شهرستان دره گز. در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی در 94 هزارگزی جنوب شرقی کبودگنبد واقع است . آبش از قنات و محصول
نیازی حجازیلغتنامه دهخدانیازی حجازی . [ ی ِ ح ِ ] (اِخ ) وی فرهنگ جامعاللغات را در لغت فارسی تصنیف کرده است و پیش از قرن یازدهم هَ . ق . میزیسته ، چه در فرهنگ سروری که به سال 1008 و جه
نیازیدهلغتنامه دهخدانیازیده . [ ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چیزی که بسوی وی دست دراز نکرده و طمع در وی نکرده باشند. (ناظم الاطباء). رجوع به یازیدن شود.
نیازیدهلغتنامه دهخدانیازیده . [ ن ِ دِ ] (ص ) تیر بد رها داده و خطا شده . || آواز بی آهنگ و نادمسازو ناموافق . || حکایتی که به بدی گفته شود. (ناظم الاطباء)؟ رجوع به فرهنگ شعوری ج 2
نیازی حجازیلغتنامه دهخدانیازی حجازی . [ ی ِ ح ِ ] (اِخ ) وی فرهنگ جامعاللغات را در لغت فارسی تصنیف کرده است و پیش از قرن یازدهم هَ . ق . میزیسته ، چه در فرهنگ سروری که به سال 1008 و جه
نیاز احساسشدهperceived needواژههای مصوب فرهنگستاننیازی که برای سلامت و راحتی و آسایش از طرف استفادهکنندگان یا ارائهکنندگان سلامت احساس میشود
نیازیدنلغتنامه دهخدانیازیدن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) قصد و آهنگ نکردن . دست به طرف چیزی دراز ننمودن . (برهان قاطع) (انجمن آرا). مقابل یازیدن به معنی آختن و دراز کردن دست بسوی چیزی :