نیازکیلغتنامه دهخدانیازکی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به نیازه است . رجوع به نیازه شود. || لعل نیازکی ، رجوع به پیازکی شود. (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به الجماهر صص 81 - 83 شود.
نازکیلغتنامه دهخدانازکی . [ زُ ] (حامص ) نرمی . ملایمت . (ناظم الاطباء) : تا بر تو برگ گل نزند دست روزگاربختت بپروراند در ناز و نازکی . سوزنی . || باریکی . || دقت . (ناظم الاطباء). ظرافت : در آن خدمت بغای
دل نازکیلغتنامه دهخدادل نازکی . [ دِ زُ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت دل نازک . دل نازک بودن . نازکدلی . رقت قلب . رجوع به دل نازک شود.
نیازهلغتنامه دهخدانیازه . [ زَ ] (اِخ ) نام قریه ای است میان کش و نسف ؛ و نسبت بدان نیازکی باشد. (یادداشت مؤلف ).